علی و دیدگاهش :)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مجله ما و آدرس siniuor6128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 91
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 2
:: بازدید ماه : 9
:: بازدید سال : 39
:: بازدید کلی : 2018

RSS

Powered By
loxblog.Com

مطالب گوناگون

علی و دیدگاهش :)
ساعت 21:22 | بازدید : 1023 | نوشته ‌شده به دست مهرانه | ( نظرات )

   علی‌نامی تو وبلاگش درمورد لیلی‌ای من باشم نوشت.

   این جمله به ظاهر خبریه. جمله خبری‌ای که احتمالا هیچ ربطی به کسی غیراز من و علی نداشته‌باشه. ولی ذهن لیلی درگیره. کلمات قدرت جادویی دارن. کلمات می‌تونن مثل پر سبک باشن یا مثل پتک سنگین. مثل انار نرم و مهربون و مقدس باشن یا مثل انار تلخ و تلخ و تلخ باشن. انار امروز تلخه. اما اون‌قدرا هم بد نیست.

   تو دنیایی که این روزا کسی به خاطر به چیزی هستم متاسف نمیشه، امروز علی متاسف بود که من دیگه نمی‌تونم اون زن سنتی‌ای باشم که خانواده‌م با تمام قوا سعی در تربیتش داشت. انگار که بیماری مهلکی گرفته‌باشم. این قضیه با این که تازگی نداره ولی مدت‌ها بود که کسی غیر از خانواده‌م چنین دیدی نسبت به من نداشت. امروز عمیقا احساس کردم چه‌قدر از دنیای آدم‌هایی که برای من احساس تاسف می‌کنند فاصله گرفتم. چه‌قدر نمی‌تونم مثل اون‌ها فکر کنم.

   تو بخشی از چیزی که علی درمورد من نوشته‌بود برداشتی که می‌شد از حرفاش داشت این بود که دختری مثل من بودن باعث میشه هرروز خالی‌تر باشین ولی فراموش کرده‌بود که تکراره که باعث میشه هر روز خالی‌تر باشین، من تکرار نیستم. من یاد می‌گیرم، من پیشرفت می‌کنم و خیلی زود فهمیدم که هیچ‌مردی اون‌قدری که خانواده ترک قصد مقدس ساختنشُ داشت مقدس نیست. زندگی من ورای بودن یا نبودن جنس دیگه ادامه پیدا می‌کنه و خوشبختانه هدف زندگی من نمی‌تونه وابستگی به چنین نژادی باشه. آزادی هر زنی برای هر مردی ترسناکه و تاسف‌خوردن برای زنی که راه تازه‌ای پیداکرده ظاهرا باید خیلی طبیعی باشه.

   ظاهرا دختری مثل بودن از نظر علی برای آینده نسل بعدی نگران‌کننده بود. من قبول دارم. من از نسل مادرایی شبیه مادر خودم نیستم. مادر شدن برای من مفهوم دیگه‌ای داره. برای من دنیای دیگه‌ایه. فرزند من مطمئنم موجودی آزادتر از مادرش خواهد بود، شاید اصلا اون‌قدری آزاد باشه که حتی به قیدی به اسم زندگی نیاز نداشته‌باشه :))

   خیلی وقته که نقدی بر داستان زندگی من وارد نشده‌بود. این قضیه ابدا چیزی نیست که ناراحتم کنه ولی حواسمون به کلمات باشه. امروز انار تلخه، خیلی تلخ...



پی‌نوشت: شاید دوست‌داشته‌باشین دیدگاه علی رو نسبت به زندگی من بخونین :)

لینک




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: